تجربه

من و تجربه های جدید

میگذرد

این روزها رفتنی هست مانند روزهای خوب

بهش بگید

بهش بگید سراغمو نگیره 

بره همون جا که بود

مثل یه حسرته که رفته از یاد 

وقتی که داغون میشدم کجا بود

 بگید شب تولدم کجا بود

  موقع بی تابی من چکار کرد 

اسمشو دیگه پیش  من نیارین 

برگرده هرجا ی دنیا که بود 

از وقتی که ندیدمش کجا بود 

تمام زندگیمو دادم و رفت 

با اینکه پر نکرده کسی جاشو 

دلم نمیخوادبشنوم صداشو

می گویند

می گویند تنهایی پوست آدم را کلفت می‌کند

می گویند عشق دل آدم را نازک می‌کند

می گویند آدم را پیر می‌کند...

آدم‌ها خیلی چیزها می گویند

و من امروز

کرگدن نازک دلی هستم که پیر شده است!!

خدا کاش به دنیا اومدن و رفتن اختیاری بود

روزهای بچگی من کجایی??  من بزرگ شدن رو دوست ندارم

تقدیر

مادوتا پنجره ی رو به همیم که قراره رو به هم باز نشه

قلب داغ دارم

میون این همه سرگردونی دل من گرفته ماه پیشونی 

چی فکر میکردم چی شد ???

آیا کسی هست????

چیز زیادی تا انتخابات نمونده 

من رای میدهم 

البته به کسی که قول دهد تمام این شهر و خاطراتش را عوض کند 

آیا کسی هست!!????

من

‍

آخرین بار ڪه من از تهِ دل خندیدم

علتش پـول نبود

انعڪاسِ جُوڪ هر روز نبود

علتش، چهره‌یِ ژولیده‌یِ یڪ دلقڪ,

یا زمین خوردن یڪ ڪور نبود …

من بهِ « من » خندیدم !

ڪه چو یڪ دلقڪ ِگیج

نقش یڪ خنده به صورت دارم و دلم میـــگرید …! 🎭

نمیشه

خیلی چیزارو دیگه نمیشه تجربه کرد